هفتا دوسه
هفتا دوسه
پریسا اومده اتاقم کتاب بدست نشسته میگه تو وقتی استاد داشت درس میداد زیر مهماش خط کشیدی میگم نه من جزوه مینویسم یکم نگام کرد یه سئوال دیگه پرسید جوابش رو دادم دیدم دیگه روی تخت نیست روی زمین پهن شده داره قهقه میزنه میگم چی شده میگه تو خیلی اصطلاحات بامزه ای به کار میبری اون روز رو یادته به فلانی چی گفتی وای دوباره پهن زمین میشه یجم دیگه میگذره یکی دیگه از حرفام یادش میاد دوباره غش میکنه اخرم از روی جزوم عکس گرفت با روحیه ای شاداب از اتاق رفت.
وقتی میاد تمام گناهام رو به روم میاره حرفایی که یکدفعه در عالم واقعی از دستم در رفته و گفتم اینم رو هوا زده که هر وقت دید یادم بیاره اخرش هم بگه استغفرلله غیبت نکن بعدم بلند بشه بره به خدا نوبره خودش حرفم رو یادش میاد کلی میخنده اخرشم به من میگه غیبت نکن و دوباره دو روز بعد بادیدن شخص خاطی با خنده و دلشاد میاد دوباره همین حرفا رو تکرار میکنه و میره تو دوست من خوش شانس ترین ادم دنیام یکسری سه نقطه دورم رو گرفتن.
اولین امتحانم روز یکشنبه اس از صبح سرم تو کتاب جزوه و اینترنت واخرم واسه هواخوری یه نگاه به اطراف میکنم دوباره همچنان شروع میکنم .
داییم ظهر زنگ زده هنوز سلام واحوال پرسی تمام نشده میگه این هفته نیومدی دور هم باشیم امتحانت رو بیست میگیری دیگه من میگم هرچی خدا بخواد من تلاشم رو میک......هنوز جمله ام تموم نشده میگه حتما نوزده ونیم میگیری اره یه جوری این جمله رو بیان میکنه انگار نوزده ونیم همون برادر صفر والا این خانواده چه انتظاری از من دارن اونموقع من فکر میکنم من توقعم از خودم بالاست والا .